suju fiction
suju fiction



طعمه-پارت3



سلام بچه ها خوبین من واقعا شرمندتونم که پارت3 اینقدر طول کشید ولی برای پارت4 سعی وتلاش بیشتری میکنم.....
خب این چند وقت درگیر تعطیلات بودم و از الان به بعد هم امتحانایه که شروع میشه .......
خب بریم پارت3 روبخونین وازش لذت ببرین......


بعدش لیزا واما تصمیم گرفتن که برن خونه تاببینن که کانگین چیکارشون داره؟!

احساس سختی بود اما ولیزا کاملا گیج ومنگ شده بودن واقعا نمیدونستن که باید چیکار کنن.............ترس از این داشتن که باید اون شب رو فراموش میکردن یاکه باید منتظر اتفاق دید میموندن؟

شب ساعت3-خونه ی لیزا واما

کانگین:باید یک موضوعی روبرای هردوتون تعریف کنم الان هیچولوهانگنگم میان.....

بعداز کمی منتظرشدن هیچول وهانگنگم اومدن..وکاانگین صحبتشوشروع کرد:

کانگین:گوش کنین بچه هاجون هردوتون درخطره لیزا باید خیلی مواظب خودت باشی اخه تو انتخاب شده ای....راستش تمام چیزایی که دیدین راسته.....اختلاف ما سرمسائل کوچیک خوانندگی نبود ماباهم اتحاد داشتیم وهممون یکی بودیم.... موضوع از اونجایی شروع میشه که پدر سونگمین بزرگ خون اشاما وپدرلیتوک بزرگ گرگ نماهابودن وباهم پیمان برادری بسته بودن یک پیمان سخت.....اونابهترین دوستابودن وبهترین بزرگ ها رابطه ی خون اشام هاوگرگ نماها به هیچ عنوان بدنبود همه باهم یکی بودیم....مابه ادم ها ازاری نمیرسوندیم البته کسی از بین انسان ها از وجود ماخبری نداشت ومامثل بقیه ی ادم های عادی زندگی میکردیم...........تااینکه بین ادما جنگ سختی پیش اومدوباعث شد میونه ی ماباخون اشام ها به هم بخوره.....

لیزا:داری چی میگی؟نکنه داری منو مسخره میکنی ایناچیه که میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هانگنگ:همه اینایی که شنیدی راست بود سال2012 بود که جنگ سختی شروع شد پدر لیتوک وپدرسونگمین نزدیک یک صخره که محل اجرای سخنرانی هاشون بود بودن ومشغول صحبت کردن بود که چطور از ادما دفاع کنن تااینکه یکی از ادم ها اونا رومیبینه وبه شدت از اونا میترسه اون از ترس به عقب قدم برمیداشت وممکن بود که  از صخره به پایین پرت بشه که پدر سونگمین برای نجاتش به سمت صخره اما اون انسان ناخواسته هلش میده وپدر سونگمین پایین صخره میوفته......پدرلیتوک نمیتونست کاری اجام بده چون اگه جلوتر میرفت ممکن بود که خود اون انسان هم ممکن بود بیوفته وبمیره........

اما:یعنی چی اینا چیه که میگی من که باورم نمیشه.............

هیچول:خب متاسفانه دونگهه هم اون موقع تحت تاثیر قدرت قرارگرفته بود ودوست داشت بزرگ وسرور خون اشام ها بشه...........شاهد اون صحنه فقط دونگهه وکیبوم بودن دونگهه هم میدونست چطور باید ذهن سونگمین رو شستشو بدهپس بادروغ گفتن اینکه پدر لیتوک به خاطر یک انسان پدرسونگمینو کشته شخصیت سونگمین روعوض کرد وسونگمین رو از یک پسر اروم ومهربون به یک مرد خون ریز وبی رحم تبدیل کرد....به همین ترتیب سونگمین بزرگ خون اشام ها شد وجایگزین پدرش ودونگهه رو مشاور خودش قرارداد وارتباط بین خون اشام ها وگرگ نماها رو قطع کرد....کیبوم که خودش یک خون اشام بود تمام سعی خودش روکرد تا بی گناهی پدرلیتوک روثابت کنه اماتو گوش سونگمین پربود فقط از حرفای دوگهه...دونگهه کیبوم رو مورد تحدید قرار داد وکیبوم هم شبانه ازبین اونها ناپدیدشدوبه سمت ما اومد اگر خون اشام ها از این خیانت کیبوم نسبت به خودشون بویی ببرن اونو پیدامیکنن ومیکشنش.......سونگمین هم به خاطر انتقام گرفتن وهمین طور پدرش هرسال یکی از انسانها رو قربانی قرارمیده.......

لیزا :خدای من من که باورم نمیشه..نمیدونم خوابم یابیدار یاهمه ی اینا یک داستانه که دارم گوش میکنم............خدای من یعنی من الان یک قربانی ام مگه جرم یاخطای من چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کانگین: لیزا توخطایی نکردی...لیتوک که دیشب نیومد خونتون به خاطر این بود که همه ی ما دور خونتون بودیم وتا صبح در حال محافظت از شما بودیم...........اون گرگینه هایی که به کمکتون اومدن شیون وهیچول بودن..........

خود لیتوک هم به کشته شدن انسان های بی گناه راضی نیست برای همین ما تصمیم گرفتیم که از جونتون محافظت کنیم الانم اومدیم دنبالتون تا شما رو به قلمرو گرگینه ها ببریم تا ازتون محافظت کنیم.............

اما:پدر لیتوک مرده؟                             کانگین:نه هنوز زندست ولی ریاست بزرگی رو به لیتوک واگذارکرده........

لیزا واما باکانگین وهیچول وهانگنگ به راه شدن تا به قلمرو گرگ نماهابرن وهمه موضوع رو از لیتوک وپدرش بپرسن......


 


نظرات شما عزیزان:

آنیتاوبیتا
ساعت14:39---10 بهمن 1391
ازمطالب وب زیباتان ممنونیم خوشحال میشویم به ما سربزنید اگر دوست داشتید ما را با عنونانمان لینک کنید وبعد خبرمان کنید تا وب خوشملتون رالینک کنیم برای ما آرزوی موفقیت کنید[نیشخند][قلب][گل]

مهدیس
ساعت18:44---15 خرداد 1391
سلام وب قشنگی داری
با افتخار لینکت کردم خوشحال میشم منو با عنوان وبم لینک کنی


farzaneh
ساعت15:46---12 خرداد 1391
وایییییییییییییییییییییییییییی یییییییی...
چقدر باحال بود...تا حالا اینطوری داستان نخونده بودم...خیلی حال کردم...منتظر ادامش هستم...بقیه ی بچه ها هم میان؟؟؟
یه سونگ چی اونم هست؟؟؟
فضولیه دیگه چه میشه کرد؟؟؟


معصومه
ساعت19:34---9 خرداد 1391
وای آجی....چیکار میکنی..؟؟؟ عجب داستانی شد....من فضولم آجی...بقیشو کی میذاری؟؟؟ مامانیییییییییییی......چه شخصیتی به سونگ مین دادیا....شیوونم شده فرشته نجات....حالا دونگهه بدبخت به قیافش میخوره از این کارا؟؟ یا مثلا لیتوک؟؟ فکرشو بکن اینا اینطوری بودن...من از خنده دارم میمیرم...چقذه باحال....من خیلی خوشم اومد آجی...لطفا بقیه شو زودتر بذار...یعنی هر وقتی که تونستی...

مرضیه
ساعت19:04---5 خرداد 1391
پیشنهاد ویژه فروشگاه ستاره های محبوب برای تمامی کی پاپ دوستان .پیشنهادی که واسه همه جالب خواهد بود. از وبلاگ ما بازدید کنید و پیشنهاد جالب ما رو بخونید.


sahar
ساعت20:03---5 ارديبهشت 1391
تا اینجا اومدم واوپامو دیدم،بذار یکم قربون صدقش برم!!!
الهی سحری فداتشه عرووووووووسکم.من فنا شده وفداشدتم دیوانه
خدا منو تورو باهم بکشوشه وببره اون دنیا ایشااااااااااااااالااااااااااا ااااااااااااااا
الهی سحر قربونت بره وتو هم قربون من بری
ووی خدا سی قیافش که روانی کرده منوووووووووووووووووووو.بمیری اوپااااااااااااااااااااااا.منم بمیرررررررررررررررررم
مردشور ای احساساتی بودنمو ببرن
اوپا بیا که خانمیت داره ا دس میرهههههههههههه
بمیری که ایقد گیریه کردم واست
ایشالا ای رفتم او دنیا میام میبرمت یوهاهاهاهااااااااااااااااااا!!!


مهسا شاینی
ساعت8:39---30 فروردين 1391
به به سلام فریبا جونم.
تبرررررررررررررررریک هم بابت قالب جدید وبت و هم بابت آژانس مسافرتی
وبت خیلی خشمل شده


sahar
ساعت19:30---28 فروردين 1391
خسته نباشی.ی سوال:کی اینارو بزبون کره ای مینویسه
انگلیسیش از خودته
اما خداییش اوپامو خوب کنیا.از سو بپرس که چققققققققققققققققدر روش حساسم وتو داستانهاهم دوست ندارم بد یا بدبخت باشه
چکنم دست خودم نیست.خدا اینجور حساس واحساساتیم کرده
خلاصه مرسی و وااااااااااقعا دستت درد نکنه


sahar
ساعت19:28---28 فروردين 1391
خیلی باحال بود دخمل
اما کلم هنوز درد داره بخدا
شاید مال دیشب تاحالاست!!!اما ای پارتهم بیشتر روش تاثیر گذاشت(سرم رو میگم)


sahar
ساعت19:27---28 فروردين 1391
باورت میشه مو بتنم سیخ شده!!!
بجان خودم سرم برا یلحظه درد گرفت.خوب که میدونستم چه خبره واینجور شدم
بدبختی تقریبا همه چیز روم تاثیر داره حالا چه بد یا چه خوب


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:Persian translation,

|
 


سلام........ به وب خودتون خوش اومدین...... این وب برای داستان های سوپرجونیورساخته شده وبه سه زبون فارسی انگلیسی وکره ای ترجمه میشه....امیدوارم از داستانهاخوشتون بیاد....من وفاطیماتمام سعی خودمون روبرای خوشحالیتون انجام میدیم..... Welcome to your website ...... This made ​​for super junior stories in three languages ​​and can translate Farsi and English and Korean. I hope you enjoy the stories .... We all try to do things for your pleasure 귀하의 웹사이트에 오신 것을 환영합니다 ...... 이 세 가지 언어로 된 슈퍼 주니어 이야기를 위해 만든 페르시아어와 영어와 한국어를 번역할 수 있습니다. 당신이 이야기를 즐기시기 바랍니다 .... 우리는 모든 쾌락을 위해 일을하려고
sungmin2.s1311@yahoo.com

Persian translation
English translation
Korean translation
Translated songs
other

 

fariba
fatima

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان suju fiction و آدرس super-junior.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





داستان های سوپر جونیور 2 (سوجو)
shining-shinee
English Cottage
핑크 보이 sungmin sorati
ردیاب خودرو

 

فروردين 1391

 

طعمه-پارت3
미끼_part2
Bait_Part2
Happy New Year
super junior M-perfection
طعمه-پارت2
미끼
bait-part 1
طعمه-پارت1
شروع کار

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 16869
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


[ Copy this | Start New | Full Size ]

free counters